رمان سهم سگان شکاری
عنوان | رمان سهم سگان شکاری |
نویسنده | امیل زولا |
ژانر | تاریخی، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 428 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سهم سگان شکاری اثر امیل زولا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب شرح زندگی و گذران روزگار به زعم زولا تازه به دوران رسیدهها در زمان امپراتوری دوم فرانسه است، تقریر داستان کتاب به شکلی است که به نوعی به افت بازسازی بافت پاریس در سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ میپردازد، ترجمهٔ تحتالفظی اثر در فرانسه به معنی صحنهٔ بعد از شکار است که سگ شکاری، بعد از سقوط شکار، به دنبالش میرود تا آن را بیابد. در سهم سگان شکاری بیش از چهل شخصیت، با چهرهها و منشهای گوناگون، مورد بررسی قرار میگیرند ولی همانطور که زولا خود در مقدمه میگوید، سه قهرمان اصلی، مورد توجه بیشتری هستند: اریستیدرو گن، معروف به ساکار، فرد نادرستی است که اخلاق و زن و فرزند را در پای خدای زر قربانی میکند و به هیچ اصل و قاعده ای پایبند نیست. ماکسیم، پسر او، قرتی زن سیرتی است که خوی پدر را به ارث برده و به او نیز رحم نمی کند. رنه، طبیعت آمادهای است که قربانی این محیط میشود …
خلاصه رمان سهم سگان شکاری
فردای روز دوم دسامبر اریستید روگن، عین پرنده لاشخوری که بوی میدان جنگ و کشتار را از دور میشنود، در پاریس فرود آمد. او از پلاسان میآمد مرکز فرمانداری شهری که پدرش سرانجام در آنجا ریاست اداره دارایی را که سالها در آرزوی آن میسوخت از آب گل آلود حوادث گرفت. او که هنوز جوان بود، بدون سود و ثمری یا فخر و مباهاتی موقعیت خود را به خطر انداخت، وقتی از میدان کارزار جان سالم در برد ناگزیر احساس خوشحالی کرد. شتابان از راه رسید ناراحت بود که به راه خطا رفته است. لعن و نفرین نثار شهرستان میکرد. با حرص و ولع يک گرگ از پاریس سخن میگفت. سوگند میخورد که دیگر چنان خریتی را مرتکب نخواهد شد. و لبخند تلخی که بدرقه این
واژهها میکرد روی لبهای ظریفش معنای هراس انگیزی مییافت. در نخستین روزهای سال ۱۸۵۲ وارد شد. همسرش آنژل را نیز با خود آورده بود زن بود و بینمک خود را مثل اثاثیه مزاحمی که میل داشت هر چه زودتر دکش کند در خانه تنگ و تاری مسکن داد. زن جوان حاضر نشده بود از دختر چهار سالهاش کلونیلدا جدا شود. پدر خیلی میل داشت که دخترک را سربار خانواده خود کند. و تنها به شرطی خواهش همسرش آنژل را بر آورد که پسرشان ما کسیم را در همان دبیرستان پلاسان فراموش کند. مادر بزرگ پسرك قول داد که از این پسربچه یازده ساله نگهداری کند. اریستید میخواست دستش باز و خالی باشد. برای مردی که تصمیم داشت از هر چاه و چالهای ببرد. ولو
کمرش را بشکند یا در میان گل و لای بغلتد، زن و يك دختر خود بار سنگینی شمرده میشد. همان شب ورود، در مدتی که آنژل چمدانهای خود را میگشود، مرد نیاز شدیدی به دویدن در شهر پاریس در وجود خود احساس کرد. میخواست با کفش يغور شهرستانی خود این سنگفرش سوزان را زیر پا بگیرد. خیال داشت از آن میلیونها در آورد. کارش دقیقا يك تصاحب بود. راه میرفت که راه برود در امتداد پیاده روها چنان گام می زد که گفتی در سرزمین تسخیر شده خود راه میرود. از جنگی که میخواست راه بیندازد بینش دقیقی داشت او کراهتی نداشت خود را با طرار کهنه کاری مقایسه کند که به مکر یا زور سهمش را که تا این لحظه در نهایت خیانت از وی دریغ داشتهاند، از بیت المال بردارد …
- انتشار : 08/12/1403
- به روز رسانی : 09/12/1403