رمان کوریولانوس
عنوان | رمان کوریولانوس |
نویسنده | ویلیام شکسپیر |
ژانر | اجتماعی، تاریخی |
تعداد صفحه | 173 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان کوریولانوس اثر ویلیام شکسپیر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این نمایشنامه یکی از دو تراژدی واپسین شکسپیر (دیگری آنتونیوس و کلئوپاترا) است و داستانی دارد بر اساس سرگذشت سردار افسانه ای رومی گایوس مارسیوس کوریولانوس در قرن پنجم پیش از میلاد که پس از کامیابی در نبرد و سیاست، خواهان رهبری سیاسی است، ولی به خاطر ناسازگاری اهالی رم با دشمن هم پیمان میشود تا از مردم رم انتقام بگیرد. کوریولانوس سرانجام به واسطهٔ مادر و همسرش از این کار پشیمان میشود و آرام میگیرد و رم آسایشش را وامدار زنان میشود و از این آسودگی کوریولانوس را بهره مرگ می شود …
خلاصه رمان کوریولانوس
(کومینیومی ظاهراً در حال عقب نشینی با سربازان وارد میشود.) کومینیوس – دوستان، کمی نفس تازه کنید بسیار خوب جنگیدید. ما چون افراد شایسته رومی از میدان کناره گیری کردیم تا در ایستادگی خود حماقت نشان ندهیم و از عقب نشینی ترس نداشته باشیم. آقایان، باور کنید بار دیگر مورد حمله واقع خواهیم شد. هنگامی که ما به حمله پرداخته ایم باد در فواصل مختلف فریادِ حمله دوستانمان را نیز به گوشمان رسانده است. ای خدایان روم همان طور که آرزوی پیروزی داریم آنها را به سوی کامیابی رهبری کنید تا هر دو سپاه ما با لبخند پیروزی به یکدیگر برسند و از روی حق
شناسی مراسم قربانی را برای شما به جا آورند. -چه خبر آورده ای؟ ایک پیک وارد میشود. پیک مردم کوریولی از شهر خارج شده و با لاریتوس و مارتیوس به نبرد پرداخته اند. لشکریان خودمان را دیدم که به سوی سنگرهای خود عقب رانده شدند و سپس، من به اینجا آمدم. کومینیوس ـ هر چند تو حقیقت را میگویی ولی سخنانت دلپسند نیست. از آن موقع چقدر می گذرد؟ پیک: یک ساعت قربان! کومینیوس ـ بیش از یک میل فاصله نیست ما صدای طبل آنها را شنیدیم تو چطور این فاصله کوتاه را در عرض یک ساعت طی کردی و اخبار را به این دیری رساندی؟ پیک ـ جاسوسان ولسیها به
تعقیب من پرداختند و من ناچار شدم یک حرکت دورانی چند کیلومتری انجام دهم وگرنه نیم ساعت پیش این خبررا آورده بودم. (مارتیوس وارد میشود.) کومینیوس ـ آن جا کیست که به نظر میآید پوست از تنش کنده اند؟ خدايا هيكلش مثل مارتيوس است و انتظار نداشتم او را در چنین وضعی ببینم. مارتیوس – آیا دیر رسیده ام؟ کومینیوس همچنان که چوپان صدای رعد را از صدای طبل باز می شناسد من نیز صدای مارتیوس را از مردم عادی تشخیص میدهم. مارتيوس – آیا دیر آمده ام؟ کومینیوس – بلی به شرطی که آغشته به خون سایرین نشده و غرق در خون خویش شده باشی …
- انتشار : 12/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403