رمان دیشب آواز خواندم
عنوان | رمان دیشب آواز خواندم |
نویسنده | بنجامین الایر ساینز |
ژانر | روانشناسی، ادبیات معاصر، ادبیات داستانی، ادبیات واقع گرایانه |
تعداد صفحه | 295 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دیشب آواز خواندم اثر بنجامین الایر ساینز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک رمان عمیق و تأثیرگذار است که به موضوعاتی چون رواندرمانی، درمان اعتیاد، و مسیر پرفراز و نشیب بهبود و خودشناسی میپردازد. این کتاب داستان زاکاریا گارسیا، یک نوجوان هفده ساله که در کلینیکی برای درمان اعتیاد بستری است، را روایت میکند. زاکاریا، که از یک خانواده با مشکلات فراوان روانی و اجتماعی آمده، با چالشهای مختلفی در درون خود و در محیط اطرافش دست و پنجه نرم میکند. ساینز در این رمان به شکلی هنرمندانه به بررسی و تحلیل روانی و عاطفی شخصیت اصلی و دیگر شخصیتهای داستان میپردازد. او از طریق داستان زاکاریا به موضوعاتی مانند رنج، از دست دادن، خودکشف، و اهمیت درک و پذیرش خود به شکلی عمیق میپردازد …
خلاصه رمان دیشب آواز خواندم
مسائلی وجود دارند که واقعا نمیخواهم در موردشان چیزی بدانم. این مسائل، یکی از مباحثی هستند که حداقل در گروه روان درمانی ما مورد بحث قرار میگیرند. ما برای هر موضوعی فهرست و دسته بندی درست میکنیم تا حساب همه چیز را داشته باشیم. عجیب است معلوم است که عجیب است. همه اینجا عجیب اند. در نتیجه کارهایی که میکنیم هم به همان نسبت عجیب اند. مردم رفتارهای عجیب دارند و اگر عجیب نبوديم اينجا نبوديم. یک زن در گروه روان درمانی ماست که هم سن مادرم است. اسمش الیزابت است اما دوست دارد او را لیزی صدا کنیم. او به اینجا میگوید “اردوگاه ضربهی روحی” من لیزی را دوست دارم.
او مشکلات خودش را دارد؛ اما صدایش را دوست دارم و او حرفهای خنده دار میزند و در حد مادرم نزار نیست. این ویژگی گروه ماست. همه از ضربه روحی رنج میبریم فقط اینکه من دقیقا نمیدانم ضربهی روحیام چه بوده همه در گروهمان دربارهی ضربهی روحیشان میدانند. به جز من، من اکثراً در این مورد ساکت میمانم. خب، من دربارهی هم چیز سکوت میکنم. ببینید، حداقل حرفها را گوش میدهم فکر نمیکنم همه باید یکجور در گروه شرکت کنیم. گاهی اوقات شارکی به من می گوید که باید در گروه بی پرده حرفم را بزنم. -ببین پسر ما اینجا برای بگو بخند نیومدیم. شارکی اصلا ثبات ندارد یک لحظه عاشق این جاست،
و آماده است که همه کار کند و یکلحظه نق میزند و گریه زاری میکند. و به اینجا میگوید جهنم. اما این را بگویم که شارکی در گروه حرفش را میزند. گل گروه را هاج و واج میکند. اسم گروه ما تابستان است. یک تابلوی نقاشی بزرگ روی دیوار اتاق گروه نصب شده که وسط آن یک درخت وجود دارد و این درخت پر از برگ است؛ و چند نفر زیر درخت نشسته اند، حرف میزنند و لبخند به لب دارند و آن درخت به جای میوه حروف میدهد که تابستان را حجی میکنند. آدام میگوید تابستان کامل ترین فصل است؛ فصل خورشید؛ فصلی که آسمان آبی ترین است. فصلی که تمام دنیا، سرزنده ترین هستند. فکر کنم این خوشایند است …
- انتشار : 13/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403