رمان سفر تنهایی تسوکورو تازاکی بیرنگ
عنوان | رمان سفر تنهایی تسوکورو تازاکی بیرنگ (سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش) |
نویسنده | هاروکی موراکامی |
ژانر | ادبیات داستانی، روانشناسی، درام |
تعداد صفحه | 275 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سفر تنهایی تسوکورو تازاکی بیرنگ (سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش) اثر هاروکی موراکامی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان جذابِ مردی جوان است که از فقدانی بزرگ رنج میبرد؛ قصه ای است درباره ی رویاها و کابوس هایی که عواقب غیرمنتظره ای دارند و حکایتِ سفری است به گذشته که برای بهبود شرایط در زمان حال، ضروری به نظر می رسد. موراکامی، یکی از برجسته ترین نویسندگان در دنیای ادبیات امروز، در این رمان دست به خلق داستانی مسحورکننده و ماندگار دربارهی عشق، دوستی و اندوه زده است …
خلاصه رمان سفر تنهایی تسوکورو تازاکی بیرنگ
او طبق معمول همیشه وقتی تعطیلات از راه رسید لوازمش را (که اصولاً زیاد نبود) جمع آوری کرد و سوار بر قطار تندرو به خانهاش برگشت. در ناگویا پس از دیداری کوتاه با خانواده به چهار دوستش تلفن زد اما نتوانست با هیچ کدام تماس برقرار کند. به او گفته شد که هر چهار نفر بیرون بودند. به این نتیجه رسید که آنها با هم بیرون رفته اند. برای تک تک آنها نزد خانواده هایشان پیامی گذاشت و بعد به سینمایی در مرکز تجاری شهر رفت تا با دیدن فیلمی که تمایل به دیدنش نداشت وقت بگذراند. وقتی به خانه برگشت با خانواده اش شام خورد و بعد دوباره به دوستانش تلفن زد. هیچ یک به
خانه برنگشته بودند. صبح روز بعد دوباره در تلاشی بیهوده به آنها تلفن زد آنها، باز هم بیرون بودند او دوباره نزد افراد خانواده ای که پاسخش را داده بودند پیامی گذاشت. به همه گفت: خواهش میکنم به آنها بگویید وقتی برگشتند به من تلفن بزنند و همه قول دادند که پیام او را برسانند. اما چیزی در لحن و صدای آنها نگرانش کرد. بار اول که تماس گرفته بود، متوجه آن نشده بود. اما اکنون احساس کرد که تفاوت ظریفی وجود دارد، گویی سعی میکردند او را دور نگه دارند و دست به سر کنند. گویی میخواستند هرچه زودتر تماس را قطع کنند خواهر بزرگتر شیرو بیشتر از بقیه تندو کوتاه حرف زد.
تسوکورو همیشه به خوبی با آن دختر رفتار کرده و کنار آمده بود او دو سال بزرگتر از شیرو بود و گرچه نمیتوانست با شیرو رقابت کند اما به هرحال زن زیبایی بود. اغلب وقتی تسوکورو تلفن میزد با هم شوخی میکردند و میخندیدند؛ و حتی اگر شوخی نمیکردند دوستانه احوالپرسی میکردند اما این بار آن دختر با عجله خداحافظی کرد گویی میخواست هرچه سریع تر به گفت وگو پایان دهد تسوکورو پس از تماس با هر چهار خانه احساس کرد که طرد و رانده میشود گویی حامل بیماری خطرناکی بود و بقیه به شدت تلاش میکردند از او دوری کنند. باید اتفاقی افتاده باشد؛ وقتی او نبوده …
- انتشار : 15/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403