رمان هسل
عنوان | رمان هسل |
نویسنده | شهلا خودی زاده |
ژانر | عاشقانه، روانشناسی، زناشویی |
تعداد صفحه | 1067 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان هسل اثر به شهلا خودی زاده صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک رمان با تم روانشناسی، مشکلات چند زوج که تا مرز پاشیدن زندگی مشترکشان پیش رفته است، یک دوست مشترک و روانپزشک پناهشون شده و کمک میکند مشکلات زندگیشان را حل کنند در همان حال کیس های مراجعه کننده به روانپزشک هم بررسی میشود …
خلاصه رمان هسل
با صدای خش خش کنار تخت از دنیای خواب بیرون آمدم اما چشم باز نکردم.. عطر و بوی آشنا زیر مشامم زده بود و جرات باز کردن چشمانم را نداشتم… صدای دیگری که بی شک متعلق به سهیلا بود او را مخاطب قرار داد: هنوز خوابه… -چرا بهم نمیگی چی شده؟ -خودش بهت میگه کیان.. فقط حرف من اینه.. نباید تحت فشار بذاریم، داری با اجبار اذیتش میکنی. کیان که معلوم بود ناراحت شده با صدایی گرفته غرید: من نمیخوام یه سر سوزن اذیت بشه… دنیامو میدم تا دوباره پروا رو داشته باشم… -بهتره یه مدت مدارا
کنی کیان تا ببینیم چی پیش میاد… شام نخوردی… بذار پروا هم بخوابه.. -تو برو منم الان میام.. بیدارش نکن… داغونه. -باشه یه کم دیگه میام شما شروع کنید من اشتهای چندانی ندارم… سهیلا باشه ای گفت و از اتاق خارج شد و مرا با کیان تنها گذاشت.. لرزی خفیف بر جانم نشست.. کاش کیان هم رفته بود… دست خودم نبود هوای اتاق با حضورش دلپذیر شده بود و میدانستم وا خواهم داد… کاش رفته بود… سعی میکردم عادی نفس بکشم اما مگر میشد.. کنارم نشست و انگشتانش روی موهایم لغزید توان ماندن در
آن حالت را نداشتم… چرا یادش نمیماند دیگر محرم نیستیم؟ پلک هایم لرزید و قبل از لو رفتن چشم باز کردم… دستش را عقب نکشید و پچ زد: بیدارت کردم … سعی کردم در جایم بنشینم کمی عقب کشید و گفت: سهیلا گفت بهتری اما دلم طاقت نیاورد.. نگاهم به کتش که مچاله شده بود افتاد و بغض کرده گفتم: ببخشید چروکش کردم… لبخندی به وسعت دریا بر لب نشاند و گفت: فداسرت … حیف که مردونه ست وگرنه میگفتم مال خودت. سرم را پایین انداختم و گونه هایم رنگ گرفت اصلا کیان خود بهشت بود و …
- انتشار : 03/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403