رمان شبح شصت و پنجم

عنوانرمان شبح شصت و پنجم
نویسندهمری داونینگ هان
ژانرمعمایی، ترسناک، ادبیات معاصر، داستان کودک و نوجوان، ادبیات داستانی
تعداد صفحه172
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان شبح شصت و پنجم اثر مری داونینگ هان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در مهمانخانه‌ای قدیمی و اسرارآمیز در جنگل‌های ورمانت، لوسترها بی دلیل به حرکت درمی‌آیند، چراغ‌ها روشن و خاموش می‌شوند و صدای رادیو تا بالاترین حد افزایش می‌یابد و سایه هایی روی دیوارها حرکت می‌کنند. اما چیزی که این داستان را از سایر قصه های ترسناک متمایز می‌کند، این نیست که شخصیت‌های اصلی داستان یعنی «کوری» و «تراویس» به طریقی با مردگان ارتباط برقرار کرده‌اند، بلکه این موضوع است که کوری و تراویس می خواهند به هر قیمتی که شده، به این اشباح کمک کنند و آرامش ابدی را برای آن ها ممکن سازند …

خلاصه رمان شبح شصت و پنجم

صبح روز بعد، من و کری آقا و خانم جنینگز را دیدیم که روی ایوان نشسته بودند و قهوه می‌خوردند. من یک کم خجالت می‌کشیدم برای همین به داربست ایوان تکیه دادم ولی گری رفت بین آن‌ها نشست و بی مقدمه یواش گفت: دیشب دیدینش؟ -چی رو عزیزم؟ خانم جنینگز که داشت نان کروسانشه را ریز ریز می‌خورد، به خواهرم خیره شد. گری نفس عمیقی کشید و نمی‌دانم چطوری ولی کاری کرد که رنگ پریده به نظر برسند. -اون روح رو. -روح؟ کروسان توی هوا مانند و خانم جنینگز نفسش بند آمد. -تو دیشب روح دیدی؟ کری گفت: هیس، مادر بزرگ بهم گفته نباید به کسی بگم. همه‌ش میگه من خیالاتی شدم ولی خودم دیدمش راست میگم. آقای جنینگز با وحشتی آمیخته به

احترام به کری نگاه کرد. -از داستانی که تعریف کردی فهمیدم می‌تونی دنیای ارواح رو درک کنی. -همه چی رو برامون تعریف کن هیچی رو از قلم نندار. خانم جنینگز آن قدر آهسته صحبت می‌کرد که مجبور شدم نزدیک تر بروم تا صدایش را بشنوم. کری گفت: ساعت تقریبا سه‌ی نصف شب بود که یه چیزی منو از خواب پروند میدونین که اون موقع یعنی بین نیمه شب و سحر زمان مخصوص شیاطین و ارواح پلیده. خانم جنینگز آرام دست کری را نوازش کرد و گفت: بله بله. خب بعدش. کری گفت: خب رفتم پشت پنجره. اولش هیچی ندید، ولی بعد صدای ضعیف ناله شنیدم. همان طور که داشت حرف می‌زد، باد تندی وزید و دستمال سفره‌های روی میز را بلند کرد و برد توی چمن‌ها.

خانم جنینگز لرزید، ولی بعد صدای کری ادامه داد: بعد یه زن سفید پوش رو دیدم که داشت تند تند زیر درخت ها راه می‌رفت، یهو نگاه کرد به مهمون خونه و صاف زل زد به من. من هم سرم رو دزدیدم و پشت پرده قایم شدم. وقتی جرات کردم دوباره بیرون رو نگاه کنم رفته بود. خانم جنینگر خم شد سمت کری: چه شکلی بود -یه پیراهن سفید بلند تنش بود و صورت ترسناکی داشت. سفید سفید مثل جمجمه ای که دو تا سوراخ سیاه جای چشم‌هاش باشه. گری لرزید. -شروع کرد به ناله و زاری و بعدش مثل یه شبح عزادار ضجه زد و جیغ کشید. خانم جنینگز زیر لب گفت: من هم صداش رو شنیدم! ولی نفهمیدم چی بود. آقای جنینگز گفت: لابد از ترس قالب تهی کردی. کری دست لرزانش را …

دانلود رمان شبح شصت و پنجم
15.09 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان شبح شصت و پنجم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها