رمان هم قفس عقاب
عنوان | رمان هم قفس عقاب |
نویسنده | مهسا زهیری |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 1480 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان هم قفس عقاب اثر مهسا زهیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
چکاوک دختری آسیب دیده است که با یک انتخاب اشتباه زندگی خود را دستخوش حوادث و عواقبی میکند که شاید جبرانی نباشد، خواهر چکاوک شش ماه است گم شده اکنون با بدست آوردن سر نخ هایی از او، مرسده وارد ماجرا میشود …
خلاصه رمان هم قفس عقاب
تمام طول مسیر تا خونه به فکر کردن گذشت. مغز چکاوک بریده بود. هربار با پلیس تماس میگرفتند، میگفتند مشغول پیگیری هستند و خبری نشده. از همون اول هم نظرشون روی فرار بود تا مفقود شدن. به خصوص که افسون پول و مدرک برده بود. انگار پلیس نمیخواست چیزی رو جدی بگیره، وقت و نیرو پاش هدر بده. ماشین رو توی پارکینگ ول کرد و بالا رفت. خونه تاریک بود و فقط لامپ اتاق مامان و بابا نور پخش میکرد. بابا داشت با ابزارهاش ور میرفت صدای مامان از سمت مبل های پذیرایی کوچیک به گوش چکاوک خورد: کیه؟ هنوز میپرسید مثل هربار تا مطمئن نمیشد
افسون نیست، میپرسید. چکاوک گفت: منم. و صدای مامان دیگه نیومد. حالش حتی قبل از غیب شدن افسون بد بود. همیشه افسردگی داشت از وقتی اومده بودند تهران زندگی شون مثل سابق نشده بود مامان با همه مشکل داشت و از همه بیشتر با بابا حتی چکاوک گاهی حس میکرد مامان با خودش هم میجنگه و چکاوک رو مجسمه ای برای یادآوری روزهای بدش میبینه. شاید هم حق داشت. فقط وجود چکاوک کافی بود تا اشتباهات مامان رو هر روز به رخش بکشه. چکاوک وارد اتاقش شد و برق رو روشن کرد. شاید اگر اون به جای افسون گم و گور میشد برای همه بهتر بود.
نه شرمندگی، نه یادآوری، نه غصه. لباسهاش رو عوض کرد و جلوی آینه ایستاد تا موهای نامرتبش رو دوباره جمع کنه از دو سال پیش دیگه کوتاهشون نکرده بود. یه روز توی باشگاه مادر یکی از شاگرداش جلوش حجاب گرفته بود و چکاوک نمیخواست یه روز خودشم فراموش کنه که دختره موهاشو حالا بیشتر دوست داشت. وقتی باز میشد چهرهاش رو عوض میکرد هنوز لمس دستهای افسون موقع شونه زدن به خاطر میآورد. نه افسون قرار نبود فقط یه خاطره خوش بشه که کم کم از یاد میره چکاوک پیداش میکرد لبخندی زد نگاهش روی کبودی بازوهاش افتاد. جای دست پسرها مونده بود …
- انتشار : 04/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
شبیه رمان هیچوقت دیر نیست بود.
کاملا قابل پیش بینی نسبت به رمانهای دیگه خانم زهیری به نظرم ضعیف بود
واقعا قلمشون عالیه و هر چقدر میرفتم جلو اخرشو اینطور پیش بینی نمیکردم
اینروزا کمتر نویسنده ای پیدا میشه که دور از مسائل جنسی بتونه رمان بنویسه
عالی بود.
از خواندنش لذت بردم، قلمتون مانا🙏